یکی از شیرینترین لحظاتم در فصل گذشته لیگ والیبال، گفتگوهای قبل و بعد از بازیها با آقا یدالله بود؛ مردی که با تمام بزرگیاش، خود را تا کم سن و سالترین هوادار اورومی پایین میآورد و در پایان گفتگوها از همهشان تشکر میکرد. با اینکه می دانست با یک رسانه مکتوب مجازی سخن میگوید، اما همیشه و همیشه سخنانش را با نام و یاد خدا و سپس سلام به هواداران و مخاطبان ما آغاز میکرد. مرام و بزرگواری این مرد، مانند سابقه و عظمت والیبالیاش تمام نشدنی است.
چند روز پیش توانستیم ساعتی از وقت یدالله کارگرپیشه را به سوالاتمان اختصاص دهیم و از او بخواهیم درباره همه چیز صحبت کند:
- متولد چه سالی هستید و والیبال را از چه زمانی آغاز کردید؟
من متولد ۱۳۲۳ هستم و والیبال را از ۱۴ یا ۱۵ سالگی از کوچههای اورمیه آغاز کردم. آن زمان باشگاه شاهین بود که میدانهای خاکی داشت و والیبال من از این میدانها بود که شکل بهتری گرفت. پرویز رضایی که اکنون در کانادا به سر میبرد، الگوی من بود و در پیشرفت من کمک زیادی کرد. پس از مدتی، به تیم شهر دعوت شدم؛ آن زمان به این شکل نبود که سالن باشد یا امکانات خاصی حاضر باشد، بلکه برای تمرین به حیاط یکی از مدارس میرفتیم. حدود ۱۷ سال داشتم که به مسابقات استانی رفتیم. در سال ۱۳۴۳ مسابقات آموزشگاهی قهرمانی کشور در اورمیه برگزار شد، در این دوره بود که من نوع جدید پرش و سبک بازی را از تیمهای شرکتکننده یاد گرفتم و این شیوه را بسیار تمرین کردم و پس از مدت اندکی به خوبی آن را اجرا کردم. در سال ۱۳۴۴ یک دوره المپیاد قهرمانی کشور در تهران برگزار شد که والیبال هم یکی از رشتههای المپیاد بود و ما هم در آن شرکت کردیم؛ با اینکه تیم ما موفقیتی در المپیاد کسب نکرد، اما بازی من را پسندیدند؛ من نسبت به تمام همتیمیهایم سن کمتری داشتم و آنها بسیار از بازی من تعریف کردند. در این المپیاد از بازی تیمهای خوب مثل تبریز یاد گرفتیم و با انگیزه زیاد آمدیم در اورمیه اجرایشان کردیم. من بازی محمد عقیق در تیم اصفهان را پسندیدم و شیوه بازی او را در اورمیه تمرین کردم. در سال ۱۳۴۵ که والیبال من به سطح قابل قبولی رسیده بود، به مسابقات قهرمانی کشور در بروجرد رفتیم و من بازیهای بسیار خوبی انجام دادم و تیممان هم جزو چهار تیم شد. آنجا بود که مربی تیم ملی بازی مرا دید و در این سال به تیم ملی پیوستم و کمکم جاپای خودم را محکم کردم. سپس در بازیهای آسیایی و جهانی همراه تیم ملی بودم. چهار سال کاپیتان تیم ملی بودم و در همین دوره در بازیهای آسیایی تهران شرکت کردیم.
- شما اولین اورمیهای بودید که کاپیتان تیم ملی شدید …
نه تنها اولین اورمیهای، بلکه اولین شهرستانی بودم که کاپیتان میشدم. پس از من هم خواهرزاده من، ساسان خداپرست در ۲۳ سالگی کاپیتان تیم ملی شد.
- الان هم که سعید معروف سومین کاپیتان اورمیهای والیبال ایران است.
بله؛ سعید هم افتخار شهر و هم کشور ماست. سعید از لحاظ اخلاقی و رفتاری هم خوب است و از هر لحاظ قابل احترام است.
- در بازیهای آسیایی ۵۴، شما به همراه عزیز پرتوی و محمود محب، مثلث اورمیهای در تیم ملی تشکیل داده بودید. ارکان اصلی تیم ملی اورمیهای بودند؟
نمیشود گفت ارکان تیم ملی، چون والیبال بازی دو یا سه نفر نیست و ۱۲ نفره است. اما سهم اورمیه زیاد بود، به شکلی که حداقل یک یا دو نفر از ما همیشه در داخل میدان بودند و کاپیتان تیم هم اورمیهای بود.
- چه سالی از بازی کردن کنار کشیدید؟
سال ۱۳۵۸ از تیم ملی کناره گرفتم و همان سال هم از من خواستند مربی تیم ملی شوم و بازی خداحافظی هم انجام ندادم، چرا که دوست نداشتم بازی خداحافظی داشته باشم. در سال ۱۳۶۳ هم بدون بازی خداحافظی از تیم اورمیه کنار کشیدم. از ۲۷ سالگی به اجبار وارد مربیگری شدم و تا امروز در این سمت مشغول بودم.
- مهمترین افتخاراتتان در زمان بازی چیست؟
در دوران بازی خودم، به مقام چهارم آسیا رسیدیم که در آن زمان با توجه به قدرت تیمهای ژاپن، کرهجنوبی و چین، مقام چهارم بهترین جایگاه ممکن بود.
- در دوران مربیگری چطور؟
هر دو دوره مربیگری من در تیم ملی زمان حوادث مختلف بود. بعد از انقلاب و در سال ۱۳۵۸، من تیم ملی را به مسابقات بحرین بردم، در حالی که چند سال بود بازیکنانمان هیچ تمرینی نکرده بودند. یک بار هم در سال ۱۳۶۶ و بعد از جنگ هشت ساله، تیم ملی را به کرهجنوبی بردیم و بدون هیچ تمرینی، جزو هشت تیم برتر شدیم. من علاوه بر دو دوره سرمربیگری تیم ملی بزرگسالان، یک دوره سرمربی تیم ملی جوانان و یک دوره سرمربی تیم ملی امید هم بودم.
- شما در امر استعدادیابی هم فعال بودهاید.
بله، اصلاً کار من همین بود که ببینم چه کسانی مستعد حضور در تیمهای بزرگ هستند. ۸۳ نفر از شاگردان من تا به حال در ردههای مختلف تیم ملی بازی کردهاند.
- میخواهم به چند بازی خاطرهانگیز اشاره کنم و از شما بخواهم در این مورد صحبت کنید. مثلاً سال ۶۶ که بازی اورمیه و بانک تجارت به خاطر اعتراض تماشاچیان در سالن تختی نیمهتمام ماند، شما گفتید پول بلیطشان را هم میدهید که بازی دوباره برگزار شود، اما در نهایت فدراسیون رای به برد تیم تهرانی داد.
در آن دوره مشکل از فدراسیون بود و دعوا بر سر توپ بود، توپ والیبال! فدراسیون در ابتدای مسابقات، استاندارد خاصی برای توپها اعلام کرده بود؛ اما در نیمههای فصل، فدراسیون تعدادی توپ جدید آورد و در تهران توزیع کرد و آنها با آن توپها تمرین کردند و ما هم از این اتفاقات بیخبر بودیم. وقتی آمدند اورمیه گفتند “ما با آن توپها باید بازی کنیم” و در نهایت تصمیم بر این شد که یک ست با توپ ما و یک ست با توپ آنها بازی کنیم و همینطور هم شد. وقتی بازی به ست پنجم کشید، نوبت بازی با توپ ما بود ولی حریف قبول نکرد و با اینکه فدراسیون گفته بود “هر تیمی بازی نکند، بازنده اعلام میشود” بانک تجارت بازی را نیمهتمام گذاشت. من هنوز هم نفهمیدم چرا رای را به نفع آنها دادند! ما تلاش زیادی کردیم که بازی را دوباره برگزار کنیم؛ گفتند “هزینه زیادی متحمل شدیم” و ما قبول کردیم که پول هواپیما و هتل و غذایشان را بدهیم و حتی با توپ آنها بازی کنیم اما نیامدند.
- و سال ۸۴ که آذرپیام اورمیه با پیکان تهران مسابقه داشت و اسلوبودان کواچ با وجود شکستگی بینیاش وارد میدان شد.
بازی بسیار خاطرهانگیزی بود. با اینکه بینی کواچ به شدت دچار شکستگی شده بود، تعصب و حرفهایگری خودش را به رخ کشید و خواست نشان دهد که “جراحت و شکستگی بینی من مسئله مهمی نیست و من نمیخواهم اجازه دهم تیمم مقابل حریف کم بیاورد”. کواچ با وجود خونریزی از بینی، آن را موقتاً پانسمان کرد و با همان شرایط داخل میدان شد و انصافاً بازی خوبی هم کرد. ما آن بازی را که به ست پنجم کشید، به اشتباهات فردی خودمان باختیم و پیکان هم در آن سال قهرمان لیگ شد.
امروزه بازیکنان بسیار کمی هستند که چنین تعصبی داشته باشند. یعنی بازیکنی که خودش را فدا کند، از جانش مایه بگذارد و بیاید در کنار تیمش بماند. میبینم که فلان بازیکن به خاطر آسیب بسیار جزئی که طوری نیست که مزاحم بازی کردنش شود، حاضر به بازی نمیشود و این هم فقط برمیگردد به مسئله پول. بعضی از آسیبها هستند که امکان بازی کردن در آن شرایط وجود ندارد، اما برخی آسیبها هم هستند که با کمی دوا و درمان امکان بازی به بازیکن میدهند. اما اکنون بازیکنان وقتی یک درصد احتمال میدهند که مصدومیتشان تشدید شود، حاضر به بازی نمیشوند. اعتقاد من این است که اینها ورزشکار نیستند؛ ورزشکار آن است که گذشت و فداکاری دارد و هر کمکی از دستش برمیآید برای تیمش انجام میدهد. متاسفانه از زمانی که پول به ورزش آمده، این ارزشها و تعصب به پیراهن کمتر شده است.
- شما که در داخل مجموعه آذرپیام بودید، مدیریت این باشگاه را چطور دیدید؟
آن زمان مدیرکل مخابرات، آقای بشیری بود که آدم بسیار باسواد و مدیری بود و علاقه بسیاری هم به فعالیت داشت. این مدیریت خوب باعث شد در زیرمجموعه آن، مدیریت باشگاه، سرپرستی تیم والیبال و سایر عوامل به خوبی عمل کنند و بازیهای خوبی هم انجام شود؛ آن سالی که پگاه در لیگ هفتم شد ما با آذرپیام به مقام سوم رسیدیم. البته اگر بدشانسی نمیآوردیم میتوانستیم دوم شویم.
متاسفانه والیبال ما همیشه دچار حوادث مختلف شده است؛ اگر آقای بشیری مدیر مخابرات میماند یا اگر آقای احمدزاده مدیر پگاه میماند، موفقیتهای بیشتری شامل والیبال اورمیه میشد. هیچ ثباتی در مدیریت باشگاهی اورمیه وجود ندارد، شما باشگاه پیکان را در نظر بگیرید، چند سال است که این باشگاه وجود دارد؟ به یاد بیاورید زمانی که فولاد اورمیه در لیگ تیمداری کرد و با وجود کسب نتیجه خوب، بلافاصله رفت. اگر ما بخواهیم در والیبال به موفقیت برسیم باید دو یا سه باشگاه داشته باشیم که ثابت باشند و مطمئن باشیم که فلان باشگاه حتماً هر سال تیم والیبال خواهد داد و امکان ندارد تیمداری نکند. وجود چند باشگاه باعث ایجاد رقابت در این شهر هم میشود که الان اصلاً وجود ندارد. همین رقابت عامل بسیار مهمی در پیشرفت والیبال اورمیه است. ما نه در دسته یک و نه در دستههای پایینتر هیچ تیمی نداریم، در حالی که بازیکنان زیادی داریم که فصل گذشته در دسته یک و در تیمهای دیگر بازی میکردند.
بزرگترین مشکل ما این است که والیبال به دست سیاستمدران افتاده است. الان برای والیبال ما کسی که والیبال را بلد باشد تصمیم نمیگیرد، بلکه غیروالیبالیها تصمیمگیری میکنند. من نمیگویم که اینها بد هستند، بلکه خیلی هم خوباند؛ علاقه زیادی دارند و سینه جلو میدهند و در والیبال هزینه میکنند و من به نمایندگی از جامعه والیبال از آنها تشکر میکنم؛ اما این درمان درد ما نیست، چرا که اینها به این محیط آگاهی کافی ندارند و در برخی مواقع به خطوطی کشیده میشوند. به عنوان مثال، اگر از من بخواهند بخشی از شهرداری را اداره کنم، قطعاً اشتباه خواهم کرد چرا که تخصصی در این زمینه ندارم. اما اگر بحث در مورد والیبال باشد، کافی است کسی نیم ساعت در مورد والیبال حرف بزند، میتوانم برایتان موشکافی کنم که چه دیدگاهی درباره والیبال دارد و چه هدفی را دنبال میکند؛ در نتیجه به راحتی خواهم توانست تکتک مشکلات را پیدا کرده و راهحل هر یک را پیشنهاد دهم. اما آن آدم غیروالیبالی، بالاخره یک جایی کم میآورد، چرا که اینکاره نیست؛ والیبال را دوست دارد، علاقهمند است اما کارش این نیست. من همینجا از آقایان کریمی، احمدزاده، بشیری، اعضای شورای شهر و مسئولین استانداری تشکر میکنم که سرمایهگذاری خوبی انجام دادهاند و اجازه ندادهاند تماشاگرانمان دور شوند. اما از نظر من، با این سرمایهگذاری میتوانیم از این هم بهتر شویم.
- بهتر است کمی هم درباره تیم والیبال شهرداری اورمیه صحبت کنیم. شما در خرداد ماه به عنوان مدیرفنی به این تیم اضافه شدید و از ابتدا در جریان اتفاقات این باشگاه بودید.
من از مدتها قبل در جریان این تیم بودم و آن زمان اعتقاد داشتم که به جای آمدن من، اگر اکیپ قبلی در تیم میماند بهتر بود. در هر صورت، کادر فنی قبلی جدا شدند و از باشگاه دنبال من آمدند و خواستند کمکشان کنم. من پرسیدم “در چه پستی؟” و آنها گفتند من هر پستی را بخواهم میتوانم آن را انتخاب کنم. به هر حال من مدیرفنی تیم شدم، اما بر این اصرار داشتم که مربی خارجی را به کشورش بازگردانیم و یا تنها به عنوان تمریندهنده از او استفاده کنیم و سرمربی دیگری برای هدایت تیم در نظر بگیریم، چرا که بیش از ۱۰ مربی بینالمللی داریم که کارشان هم بد نیست. اما صحبتهایی با من شد و من فهمیدم که خودشان مشکلاتی دارند که این مربی را انتخاب کردهاند؛ به هر حال من هم با ماندنش موافقت کردم اما با این مسئله که آنالیزور و کمک مربی خارجی همراهش بیاید مخالفت کردم و آقای ساداتی را به تیم آوردیم. سپس برای هماهنگی در تمرینات، به آمدن ساشا هم راضی شدیم. در مورد آنالیزور هم قرار بود خودشان بیاورند که نمیدانم چه مشکلی پیش آمد که نشد، سپس با من صحبت کردند و من امید حیاتی را که شناخت نسبی از او داشتم را معرفی کردم و به تیم اضافه کردیم که کمک زیادی هم به ما کرد.
در مورد جذب بازیکنان، من لیستی به باشگاه داده بودم، بعدها فقط روی دو سه نفر از این لیست پافشاری کردم اما هم فدراسیون با ما همکاری نکرد و هم در درون مجموعه خودمان اجازه ندادند در جذب بازیکن کمک کنم؛ تا اینکه زمانی رسید که تمام بازیکنان خوب به تیمی پیوستند و ما دست خالی ماندیم. سپس تلاش کردیم از خارج بازیکن خوب بیاوریم که ممکن نبود؛ من فیلم بازیهای کاپفر را دیدم و گفتم “این به درد تیم ما میخورد و بیاید تستش کنیم” که آمد و پس از چند جلسه تست، با او قرارداد رسمی بستیم. رفتن او هم تقصیر خودمان بود؛ ما وقتی با کسی قرارداد میبندیم، باید طبق همان قرارداد هم عمل کنیم و به تعهداتمان پایبند باشیم.
- تومیسلاو دوکیچ دو هفته در اورمیه تمرین کرد و بازیکن بدی هم نبود. چرا تایید نشد؟
دوکیچ را من رد کردم و مجبور شدیم تاییدش نکنیم. چرا که فقط دو سهمیه بازیکن خارجی داشتم و اگر دوکیچ را در پست پشتخطزن جذب میکردیم، تنها یک سهمیه باقی میماند. قصد من این بود که ما دو بازیکن خارجی قدرتیزن خوب بیاوریم، چرا که پیروتپور را در پشتخط داشتیم اما نمیتوانستیم قدرتی پیدا کنیم. من فیلم یک بازیکن آرژانتینی را هم دیده بودم که فوقالعاده خوب بود اما قیمتش بسیار بالا بود و زورمان نرسید پول قراردادش را تامین کنیم. او در دو پست دریافت کننده قدرتی و پشتخطزن بازی میکرد و اگر جذبش میکردیم بسیار به ما کمک میکرد. دو متر و هشت سانتیمتر قد داشت و دریافتش عالی بود اما متاسفانه از لحاظ مالی کم آوردیم. فیلم یاسر را هم دیده بودیم که حمله خوبی داشت اما اصلاً دریافت نداشت. یک بار خواستیمش و او را از دبی بازگرداندند؛ رفت و بدون تمرین ماند و همان حملهاش هم خراب شد. اما در مورد رناتو، ما اصلاً این را نخواسته بودیم و او را ندیده بودیم؛ ما بازیکن دیگری خواسته بودیم که ناگهان دیدیم این آقا از در وارد شد! من گفتم “ما این را ندیدهایم و تایید نکردهایم” که از باشگاه گفتند “تستش کنید و اگر بد بود بفرستید برود”. آن زمان دستمان از نظر بازیکن خالی بود و چارهای نداشتیم جز اینکه تاییدش کنیم. وگرنه در مورد بازیکن کوبایی، ما نامه کتبی نوشتیم که “ما این را نمیخواهیم”، من و دراگان و ساشا و ساداتی هم امضا کرده بودیم، اما در تیم ماند. فدراسیون هم قرار بود که میرزاجانپور یا قائمی را به ما بدهد …
- لابی کاله و متین قویتر بود که این بازیکنان را گرفت؟
نه؛ ما نتوانستیم، آنها هیچ مشکلی نداشتند. مثلاً از اینجا رفته بودند تا با حمزه زرینی صحبت کنند؛ من به باشگاه گفتم که “به جای اینکه ۳۰۰ یا ۴۰۰ میلیون به سرعتی بدهیم، بازیکن سرعتی رده پایینتری بیاوریم، بازیکن سرعتی اهمیت کمتری دارد؛ اما اگر فرضاً زرینی ۴۰۰ میلیون میخواهد، ۴۵۰ میلیون به او بدهیم، اما حتماً بیاوریمش؛ چرا که هم خودمان را قویتر میکنیم و هم حریف را ضعیفتر میکنیم”. از اینجا رفتند و آمدند گفتند “با نادی و مصطفیوند قرارداد بستیم”! آخر شما دنبال کار دیگری رفته بودید؛ اما گفتند زرینی راضی نشد. معلوم است که با آنها اینطور صحبت خواهد کرد؛ اما اگر من دنبالش میرفتم، هیچوقت با من چنین صحبت نمیکرد، چرا که من شرایط را میدانم. این مسائل باعث شد تیممان لطمه ببیند. با این وجود، باز هم تیم ما همامتیاز با کاله لیگ را تمام کرد.
ما خودمان تیممان را خراب میکردیم؛ منِ بازیکن میرفتم و به یک توپ اعتراض میکردم و کارت میگرفتم، داور هم تحت فشار بود و من هم که به زمین برمیگشتم از لحاظ روانی زیر صفر قرار میگرفتم. من دو بار در این مورد با سعید معروف صحبت کردم، گفتم “سعید، تیم ما به تو وابسته است، تو هر لحظه عصبانی شدهای و هر وقت کمی ناراحت شدهای، این تیم به کما رفته است و دیگر نمیشود آن را از کما درآورد. تو هستی که تیم را نگه میداری، پس این کار را نکن، طرف داور نرو” اما باز هم میدیدم که این اتفاقات میافتاد. ما دو باختمان به دلیل همین اعتراضات سعید بوده است. بازی با پیشگامان، میزان و باریچ اسانس را به همین علت واگذار کردیم و اگر یک امتیاز بیشتر از اینها میگرفتیم جزو چهار تیم بودیم و احتمال زیادی داشت اول یا دوم شویم.
- آمدن بازیکنان خارجی بیکیفیت چه لطمههایی به والیبال اورمیه میزند؟
ماندن یاسر و رناتو در اورمیه به اجبار بود، یعنی خواسته ما نبود. در مورد کل ایران میگویم که ما یا باید بازیکن خارجی نیاوریم و یا بازیکنی بیاوریم که یک سر و گردن از بازیکنان ما بالاتر باشد. پول خرج کنیم و بازیکن خوب بیاوریم، بازیکنی که عالی باشد و به تیم کمک کند، چون برایش هزینه میکنیم.
- و اما در مورد آینده این تیم؛ اکنون این اتفاق افتاده و مربی خارجی یک فصل در کنار تیم بوده است. در هماندیشی سایت ما هم کاربران معتقد بودند که عملکردش در نیمفصل دوم بهتر شده و شناخت خوبی از والیبال ایران پیدا کرده است. شما چه دیدگاهی دارید؟ به نظرتان برای فصل آینده باید دراگان جورجویچ بماند یا فرد دیگری سرمربی شود؟
هیچ تشکیلاتی با تغییر دادن باشگاه، مربی و کادر فنی نمیتواند نتیجه بگیرد. باید فرصت دهد و فرد انتخاب شده ثبات داشته باشد و این فرد اگر مورد قبول این تشکیلات است، باید مطمئن باشد که ثبات دارد و بداند چه کار باید کند. من با مخاطبان شما هم عقیده هستم و عملکرد جورجویچ برای من قابل قبول بود. این آقا والیبال را خوب بلد بود، تمرین و کوچینگش خوب بود. اما مشکلمان این بود که ارتباطی که باید در کنار خط با تیم برقرار میکرد را قادر به انجامش نبود. لحظهای از بازی نیاز است که در کنار خط بگوید “آقای ایکس، منطقه راست به راست را با دفاعت ببند، آبشارت را راست به راست بزن، این را کوتاه بفرست” این ارتباط برقرار نمیشد …
- یا در وقتهای استراحت، معروف و فلان بازیکن با هم صحبت میکردند …
این هم ضعف بزرگ ما بود؛ اگر ما مربی را قبول کردیم، باید کاملاً حرفهایش را بشنویم و مطیعش باشیم و اگر قبولش نداریم باید عوضش کنیم. نظم و دیسیپلین لازم در تیم ما وجود نداشت؛ یعنی در ظاهر نظم بود اما در باطن خیر. پس در مورد کادر فنی و بهویژه جورجویچ، با تغییر دادنش موفق نخواهیم شد، در یک سال نمیشود از کسی انتظار زیادی داشت. باید فرصت داشته باشد کارهایش را انجام دهد و خودش هم بداند که حتماً میماند. در طول فصل، من به جورجویچ بارها اطمینان میدادم که “خیالت راحت باشد، تو تا پایان فصل میمانی” و از او حمایت میکردم. اما با این وجود، شرایطی بود که او اطمینان نداشت که میماند و نمیتوانست تمام تمرکزش را بر روی تیم بگذارد. همانطور که گفتم، بزرگترین مشکل او ضعف در برقراری ارتباط بود و همچنین نمیتوانست نظم لازم و ضروری برای تیم را برقرار کند که این مسئله به تشکیلات ما باز میگردد.
- اعتراضات بازیکنان شهرداری اورمیه به داوری که اکثراً از سوی معروف، نادی و شیرکوند دیده میشد، چه تبعاتی برای تیم ما داشت؟
من کاری به این اسامی ندارم، اما بازیکن باید به طور کامل در اختیار تیمش باشد. اگر قرار باشد کسی با داور صحبت کند، کاپیتان تیم است؛ آن هم صحبت، نه اعتراض؛ صحبت و اعتراض تفاوت دارند. بازیکن دیگری حق صحبت ندارد و کاپیتان هم فقط در حد یادآوری قانون که مثلاً “این خطا را گرفتی که به این دلیل قانونی نبود” و داور هم یا میگوید بله و یا خیر، در همین حد؛ و به جای دیگری نکشد، و ما از این مسئله لطمه دیدیم.
- در گفتگویی که بعد از اتمام فصل با جورجویچ داشتیم، میگفت “من بعد از هر بازی در مورد اعتراضات به بازیکنان تذکر میدادم اما باز هم اینها تکرار میشد”.
این کلانتری را میبینید (با دست اشاره میکند)؛ این را اینجا گذاشتهاند تا کسانی که قوانین جامعه را رعایت نمیکنند به کارشان رسیدگی شود؛ هیچ وقت رعایتکنندگان قانون واردش نمیشوند. من فکر نمیکنم من یا شما آنجا برویم، چون تلاش داریم در چهارچوب خومان رفتار کنیم. ممکن است روزی تصادفاً بروید اما اتفاقی برایتان نخواهد افتاد. آنجا برای آن کار است. ما به بازیکن شخصیت میدهیم و برایش ارزش قائل هستیم اما آنجایی که به تیم لطمه بزند و به شخصیت سایرین خدشه وارد کند باید جلویش گرفته شود. چطور ممکن است در یک تیم سه چهار نفر تصمیم بگیرند؟ این تیم به هیچ جایی نمیرسد؛ باید حتماً یک تصمیمگیرنده وجود داشته باشد. هر کس یک جایگاهی دارد، آن آقا سرمربی است، من مدیرفنی و شما خبرنگار و به بازیکن هم میگویند بازیکن. من اگر بازیکن را صدا کنم و بگویم “نظرت در مورد این ارنج و این بازی چیست” میتواند نظر دهد، نه اینکه وقتی تیم در شرایط خاصی قرار گرفت، من چیزی را قبول نکنم، نباید اینطور باشد.
- یعنی یک پیشکسوت، مربی یا بازیکن که زحمت زیادی برای والیبال اورمیه کشیده است، حق ندارد در خارج از چهارچوب خود دخالت کند.
والیبال اورمیه متعلق به شهر اورمیه است. خیلیها هستند که میگویند فلان کس نمیتواند در مورد والیبال نظر دهد؛ اما من چنین عقیدهای ندارم، من معتقدم او، شما، من و آن آقا همه حق داریم در مورد والیبال این شهر نظر بدهیم. ممکن نیست کسی منافع خودش را در نظر نگیرد؛ اگر من الان بگویم “منافع خودم را فراموش میکنم” دروغ گفتهام، من هم به دنبال منافعم هستم. اما این را در نظر بگیرید که مثلاً آقای کریمی که رئیس هیئت والیبال است یا آقای اصغرزاده که مدیرعامل باشگاه است یا فلان کس که رئیس فلان اداره است، هر زمان مشکلی با والیبال داشته باشند و دیگر والیبال را دوست نداشته باشند، آن را کنار میگذارد. اما من اگر “کارگرپیشه” هستم، به خاطر والیبال است، اگر والیبال نباشد کسی هم کارگرپیشه را نمیشناسد. من اگر میخواهم منافع خودم را حفظ کنم، باید به دنبال منافع والیبال این شهر باشم. پس اگر ببینم برخی به والیبال لطمه میزنند، باید جلویشان را بگیرم. من شنیدهام که میگویند “بین مربیان والیبال اورمیه اختلاف وجود دارد”. مطمئن باشید کسانی که این بحث را مطرح میکنند اشتباه میکنند، صددرصد به این مسئله اطمینان دارم. آنها به عمق مسئله پی نمیبرند، مثلاً اگر خدایی نکرده بگویند “برای فلان کس اتفاقی افتاده” من اولین نفر هستم که آنجا هستم و همه میآیند. خدا سعید هاشمی را بیامرزد، فوتش خیلی ناراحتم کرد؛ در مراسمش بدون استثناء همه بودند. مربیان هم همینطور؛ همدیگر را دوست دارند. ما فقط اختلاف سلیقه داریم، مثلاً شاید فلانی میگوید “باید با این آقا اینطور رفتار شود” اما من میگویم “نه”، این اختلاف سلیقه و فکر است، نه اینکه وقتی یک مربی میآید و تیم را به عهده میگیرد، بقیه به دنبال شکست خوردنش باشند. ممکن است یکی دو نفر اینطور باشند اما من کلیت ماجرا را عنوان میکنم. اینکه میگویند “مربیان والیبال اورمیه همدیگر را قبول ندارند” من میگویم “خیر، این اشتباه است”. مثلاً من اعتقاد دارم تیم باید دو ساعت تمرین کند و فلان آقا تیمش را سه ساعت تمرین میدهد؛ این اختلاف سلیقه است، نه دشمنی. این حرفها را آدمهای سیاسی درمیآورند تا خودشان را راحت کنند، بگویند که “دنبال فلان کس رفتیم ولی هیچ کس قبولش ندارد، آن این را قبول ندارد”. من یکبار پیش مدیران ارشد این را گفتم که “چنین چیزی وجود ندارد، مگر بزرگشان من نیستم؟ این اختلاف وجود ندارد”.
- اگر باشگاه شهرداری اورمیه برای فصل آینده هم شما را به عنوان مدیرفنی تیم حفظ کند، چه شرایطی برایشان دارید؟
باید حیطه وظایف و چهارچوب هر شخص معلوم باشد، یعنی مثلاً من نروم در کار مدیریت باشگاه دخالت کنم. اجازه دهند هر کس وظایف خودش را انجام دهد و مگر مشکلاتی که نیاز به برگزاری جلسه باشد، هر شخص در چهارچوب خودش عمل کند. این باعث میشود نتایج بهتری بگیریم تا اینکه من در کار آن یکی دخالت کنم و او هم در کار دیگری سرک بکشد.
- برای پیشرفت والیبال اورمیه چه اقداماتی باید انجام شود؟
اعتقاد من این است که آنهایی که سرمایهگذار هستند و میخواهند تیم بدهند، اتاق فکری در استان وجود داشته باشد که متشکل از والیبالیها باشد و سرمایهگذاران از این اتاق فکر کمک بخواهند. این اتاق فکر، بدون اینکه دخالت مستقیم داشته باشد و با رعایت حریم کادر فنی، جلساتی تشکیل دهد و برای بهبود ضعفهای باشگاه راهکار ارائه دهد. همچنین ما هر چقدر بتوانیم افراد والیبالی بیشتری در اطراف تیم خود جمع کنیم موفقتر خواهیم بود، البته افرادی که نیتشان پاک باشد.
- چرا کارخانهها و صنایع اورمیه برای باشگاهداری و تیمداری حتی در دسته یک هم تمایل ندارند؟
به نظرم باید تربیتبدنی اورمیه چند تن از صاحبان صنایع را در جلسهای راضی کند و برای مدیریتش هم به توافق برسند؛ شاید بتوان به شکل هیئت امنایی هم باشگاهی تاسیس کرد. تربیتبدنی باید برای سرمایهگذارانی که وارد این عرصه میشوند پوئنهایی در نظر بگیرد؛ نمیشود که یک نفر بیاید و پول زیادی خرج کند و چیزی هم عایدش نشود.
- کمی از اورمیه دور شویم؛ میبینیم که قوانین جدیدی در فدراسیون جهانی تصویب شده که مثلاً دریافت با پنجه را خطا محسوب میکنند یا ورود تکنولوژی به مسابقات والیبال که در چند روز گذشته و در نیمهنهایی لیگ ایتالیا از بازبینی فیلم برای کمک به داور و کاهش اعتراضات استفاده شد…
من رواج بازبینی فیلم در والیبال را بعید میدانم، چون هیجان والیبال را خواهد گرفت و باعث معطّلی بازی خواهد شد. باید بازی را نگه دارند و ببینند فیلم چه میگوید. البته خوب است که امتحان کنند، شاید راهی پیدا کردند که معطّلی زیادی نداشت. اما قوانین جدید مثل دریافت با ساعد یا استفاده از دو لیبرو به نظر من به نفع والیبال است و اجرایش خوب است. البته در ابتدا ممکن است باعث شود سوتهای زیادی زده شود اما کمکم جا میافتد و بهتر میشود. اما برای نسل فعلی والیبال ایران خوب نیست و به آن لطمه میزند، تا زمانی که بازیکنان جوانتر با قوانین جدید تربیت شوند.
- در مورد هواداران والیبال اورمیه کمی صحبت کنید و نسل فعلی جوانان هوادار والیبال را با نسلهای گذشته مقایسه کنید.
تماشاگران والیبال اورمیه همیشه خوب بودهاند و هستند. اما در این اواخر یکسری ناخالصی بینشان دارند و همین ناخالصیها به تیم ضربه میزنند. من تقاضا دارم کاری کنند که این آدمهایی که با ناسزا گفتن یا پرت کردن چیزی داخل میدان، اعتراضشان را نشان میدهند، نتوانند به آنها لطمه بزنند. شخصیت ما بسیار بالاتر از آن است. بعضیها میگویند “اینها تیمشان را دوست دارند و به همین خاطر چنین میکنند”، از نظر من این دوست داشتن نیست. زمانی که من بازی میکردم، چنین سالنی نبود و در تختی بازی میکردیم؛ اما حتی یک کلمه، حتی یک کلمه حرف نامربوط گفته نمیشد؛ اما این روزها جوانان خودشان را کنترل نمیکنند. حیف است؛ نباید وقتی ما را به کمیته انضباطی صدا میکنند، چیزهایی درآورند و بگویند “وضعیت سالنهای شما این است و اینها را پرت کردهاند”. این ایراد بزرگی برای ماست، همانطور که گفتم فلان عملکرد بازیکنان برای ما ایراد است، این کار هواداران هم ایراد است. به نظر من آن هم برمیگردد به عملکرد لیدرهای ما؛ لیدرها باید به قدری بین هواداران محبوبیت داشته باشند و به سالن مسلط باشند که اجازه چنین کارهایی را ندهند. در کل، هیچ جایی چنین تماشاگرانی وجود ندارد، هم خوب هستند و هم زیاد و هم علاقهمند. آنها سرمایه ما هستند.
- امروزه در اکثر شهرهای ایران به بانوان اجازه میدهند در سالن حضور داشته باشند، به نظر شما در اورمیه هم ممکن است چنین شرایطی مهیّا شود؟
جالب است که ما تنها استانی هستیم که خودمان اجازه نمیدهیم بانوان ما به سالن بیایند که عیب بسیار بزرگی برای فرهنگ ماست. مگر ما کمتر از سیرجان هستیم؟ یا چه چیزی را میخواهیم ثابت کنیم؟ تقاضای من از مدیران ارشد خصوصاً از آقای جلالزاده و سایر مسئولینی که درباره این مسئله اختیاراتی دارند این است که جایگاه ویژهای برای بانوان در نظر بگیرند، میتوانند ورودیهای متفاوتی داشته باشند و خانمها هم بیایند و در سالن بنشینند. سالن ما به نحوی است که چندین ورودی و خروجی دارد، فضای زیادی دارد و مهیّا کردن شرایط اصلاً سخت نیست. ما سال گذشته به هر استانی میرفتیم، فضایی برای بانوان در نظر گرفته بودند. امیدوارم با درایت آقایان، این مسئله در استان ما هم اجرا شود.
- در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.
برای والیبال ما لازم است که حتماً آموزش ۹ تا ۱۲ سال، ۱۲ تا ۱۴ سال و ۱۴ تا ۱۶ سال اجرا شود. در گذشته کارهایی کردهایم اما مداومت نداشته است. هیئت والیبال اورمیه همّت کند و این آموزشها را پایهریزی کند. من از آقای فرماندار و آقای بنایی دبیر هیئت تشکر میکنم که کارهایی کردهاند و تلاش کنیم که بیشتر در این مورد کار کنیم تا این آموزشها هرگز متوقف نشود. همچنین آموزش بانوان هم متوقف نشود و پابهپای آقایان، آنها هم کار کنند. تربیتبدنی، هیئت والیبال و مدیران ارشد استان یاری کنند تا بهتر و بهتر شویم. اگر امسال تیمهای نوجوانان و جوانان خوبی داشتیم و همه رویشان حساب میکردند، دلیلش همان آموزشها بوده است.
- از شما متشکریم که وقتتان را در اختیار ما و هواداران اورمیه گذاشتید.
خواهش میکنم. یادآوری من اضافه است اما میخواهم بگویم که از دوستداران والیبال تقاضا دارم که همانطور که همیشه کمک کردهاند باز هم کمک کنند. از هیئت والیبال استان و تربیتبدنی درخواست میکنم به هیئتهای شهرستانها نگاه بهتری داشته باشند تا آنها هم دوباره فعال شوند؛ ما در گذشته والیبال خوبی در شهرستانهایمان داشتیم اما متاسفانه الان تقریباً خوابیدهاند. شما هم در این مدت علاقه بسیاری از خودتان نشان دادهاید، همیشه حضور داشتهاید و با دلسوزی فعالیت کردهاید؛ از طرف خودم و از طرف سایر اعضای مجموعه تیم از شما ممنونم و امیدوارم سلامت و موفق باشید.